نگذاريد سرنوشت آرش و محمدرضا برای امیررضا تکرار شود

 

نگذاريد سرنوشت آرش و محمدرضا برای امیررضا تکرار شود/ دل‌نوشته‌ای برای امیررضا عارفی زندانی محکوم به اعدام

انتشار: کمیته گزارشگران حقوق بشر [1]

 

هفته گذشته اولین سالگرد بازداشت امیررضا عارفی (پیمان) بود. در فروردین ماه ۸۸ و درست دوماه قبل از برگزاری انتخابات (انتصاب مجدد احمدی نژاد!) آرش رحمانی پور جوان ۱۹ ساله ، دکتر محمدرضا علی زمانی ۳۷ ساله و امیررضا عارفی ۲۱ ساله با یورش ماموران وزارت اطلاعات به منزلشان بازداشت شدند و به بازداشتگاه مخوف اوین انتقال یافتند.

در دادگاههای نمایشی بازداشت شدگان پس از حوادث انتخابات این سه تن حضور داشتند که آرش رحمانی پور و محمدرضا علی زمانی ابتدا با انواع شکنجه های روحی و روانی سربازان گمنام امام زمان از جمله بازداشت خواهر باردار آرش که در اوین سقط جنین شد و سپس انواع وعده و وعید بازجویان محترم و جمله معروف «کمکت می کنم» و اجرای انواع مراسم قسامه این زحمتکشان امنیت کشور، این دو نفر در دادگاهی که ریاست آن را قاضی صلواتی بر عهده داشت لب به سخن گشودند و در حالیکه دو ماه قبل از انتخابات بازداشت شده بودند و نتوانسته بودند در انتخابات شرکت کنند و ۶۳ درصد رای ریاست محترم همیشه جمهور آقای احمدی نژاد را بالاتر برند، تمامی حوادث قبل و بعد انتخابات حتی ۱۱ سپتامبر و ارتباط با بن لادن و ... را بر اساس انشاء بازجو محترم که نان بازو و عرق جبین را به عنوان روزی حلال می خورد پذیرفتند تا بلکه به استناد به جمله معروف «مردِ و قولش» آزاد شوند.

 

اما در کمال ناباوری به اعدام محکوم شدند و در حالیکه اجرای حکم به تعلیق افتاده بود در آخرین پنج شنبه باقی مانده به ۲۲ بهمن ماه ۸۸ که نقطه عطفی در اجرای حماسه ساندیس و پادگانیزاسیون تهران بود اعدام شدند و این در حالی بود که خانواده آرش در راه منزل به زندان برای ملاقات فرزند ۱۹ ساله اشان این خبر را از زبان پیک شادی آور دادنستان محترم تهران، جعفری دولت آبادی شنیدند بماند که آرش تنها به خاطر ورود به سایت اینترنتی گروهی که وجود خارجی ندارد و انجمن پادشاهی نامیده می شود که چند سال پیش موسس آن به نام فولادوند توسط ماموران وزارت اطلاعات در ترکیه سلاخی شد و تنها نام این گروه منحله بهانه ای برای دادگاههای نمایشی و اعدام جوانان این مرز و بوم براساس اقاریر گرفته شده توسط بازجویان خیلی محترم و مهربان شد.

 

با این مقدمه که بیان گوشه ای از ظلم وارده به نام اسلام و به کام ضد ایران بود به ماجرای امیررضا عارفی (پیمان) می رسیم که داستانی کاملا شبیه به آرش دارد و اکنون در بند ۳۵۰ زندان اوین منتظر اجرای حکم اعدام به گناه نکرده می باشد و تنها تفاوتش این است که در آن دادگاه نمایشی به عنوان تماشاچی حضور داشت و سخنی نگفت اما با بازداشت همسرش مجبور شد در بازجویی های سربازان گمنام که همیشه پنهان هستند(الخائنُ خائف) هر آنچه بازجو گفت بپذیرد، بنویسد و امضاء کند که شاید هرکدام از ما هم در شرایط او و در زیر آن شکنجه های انجام شده در بیدادگاهای ۲۴۰ و ۲۰۹ اوین بودیم چنین می کردیم و اکنون بازهم برخلاف قول های داده شد ، امیررضا عارفی در ماراتن مرگ است و معلوم نیست چه موقع حکم وی اجرا شود.

 

قبل از روز کارگر ، قبل از دو خرداد ، قبل از سالگرد ۲۲ خرداد و شاید هم ۲۵ یا ۳۰ خرداد؟ سکوت جهانی و داخلی همچنان ادامه دارد ، همچنان چین و روسیه زیر و روی ایران را می خورند و حمایت می کنند و آمریکا و مدعیان غربی حقوق بشر از این واژه استفاده ابزاری برای دریافت امتیازهای چرب تراز حاکمیت می کنند ، همچنان میرحسین موسوی بیانیه می دهد، همچنان خاتمی حرف های قشنگ می زند، همچنان رهبران اصلاحات به دیدار مسئولان دولت وقت اصلاحات که به تازگی از زندان آزاد شده اند می روند، همچنان جنگ قدرت درون جناحی و بین جناحی ادامه دارد اما کسی سراغی از احمد زیدآبادی که باید پنج سال دیگر از شش سال محکومیتش را به گناه نکرده در زندان مخوف رجایی شهر بین قاتلین و متجاوزان به عنف بگذراند و یا محمد پورعبدالله دانشجوی زندانی چپ گرا که در قزل حصار شرایطی مشابه احمد دارد و باید شش سال دیگر مادرش از رشت به ملاقات دانشجوی زندانیش بیاید و همسر امیررضا عارفی که هر لحظه باید منتظر شنیدن اعدام همسر جوانش و پیوستن امیررضا به پدر مرحومش باشد نمی گیرد.

به راستی چه موقع مادر امیررضا عارفی باید روی خوش زندگی را ببیند؟ امیر رضا الان در چه حالی است؟ ماه عسل دو سال پیش خود با همسرش را در یاد دارد یا روزی که آمبولانس به جلوی منزلشان آمد و پیکر بی جان پدرش را برد و یا آرش و محمدرضا را که در سالن ملاقات اوین در کنار خود می دید و اکنون نیستند. نگذارید در سکوت و زد و بندهای پشت پرده سرنوشت محمدرضا علی زمانی و آرش رحمانی پور برای امیررضا (پیمان) عارفی تکرار شود که سکوت مسلمان در یک ظلم و جنایت به معنای همراهی و تایید است... .

[1] هویت نویسنده این متن، نزد کمیته گزارشگران حقوق بشر محفوظ است